مقاله قانون جاذبه و دافعه علی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله قانون جاذبه و دافعه علی دارای 21 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله قانون جاذبه و دافعه علی کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله قانون جاذبه و دافعه علی،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله قانون جاذبه و دافعه علی :

قانون جاذبه و دافعه علی

قانون ( جذب و دفع ) یک قانون عمومی است که بر سرتا سر نظام آفرینش حکومت می کند ، از نظر جوامع علمی امروز بشر مسلم است که هیچ ذره ای از ذرات جهان هستی از دائره حکومت جاذبه عمومی خارج نبوده و همه محکوم آنند .
بشر دورانهای باستان به جاذبه عمومی جهان پی نبرده بود ولیکن به وجود جاذبه در برخی اجسام پی برده بود و بعضی از اشیاء را سمبل آن میدانست ، چون مغناطیس و کهربا .
از اینها که بگذریم نیروی جاذبه را در مورد سایر جمادات نمی گفتند و فقط درباره زمین که چرا در وسط افلاک وقوف کرده است سخنی داشتند .

در نباتات و حیوانات نیز همه قائل به قوه جاذبه و دافعه بوده اند ، به این معنی که آنها را دارای سه قوه اصلی : غاذیه ، نامیه ، مولده میدانستند و برای قوه غاذیه چند قوه فرعی قائل بودند : جاذبه ، دافعه ، هاضمه و ماسکه . و می گفتند در معده نیروی جذبی است که غذا را به سوی خود می کشد و احیاناً همان جا که غذا را مناسب نیابند دفع می کند .

جاذبه و دافعه در جهان انسان
در اینجا غرض از جذب و دفع ، جذب و دفعهای جنسی نیست بلکه مراد آن جذب و دفعهایی است که در میان افراد انسان در صحنه حیات اجتماعی وجود دارد .
این جذب و دفعها بر اساس سنخیت و مشابهت و یا ضدیت و منافرت پی ریزی شده است و در حقیقت علت اساسی جذب و دفع را باید در سنخیت و تضاد جستجو کرد . گاهی دو نفر انسان یکدیگر را جذب می کنند و دلشان می خواهد با یکدیگر دوست و رفیق باشند ، این رمزی دارد و رمزش جز سنخیت نیست .

به عقیده بعضی ریشه اصلی این جذب و دفعها نیاز و رفع نیاز است . انسان موجودی نیازمند است و ذاتاً محتاج آفریده شده ، با فعالیتهای پیگیر خویش می کوشد تا خلآ های خود را پر کند و حوائجش را بر آورد و این نیز امکان پذیر نیست ، به جز اینکه به دسته ای بپیوندد و از جمعیتی رشته پیوند را بگسلد .
در حقیقت جذب و دفع دو رکن اساسی زندگی بشرند و بهمان مقداری که از آنها کاسته شود در نظام زندگی اش خلل جایگزین می گردد.

اختلاف انسانها در جذب و دفع
افراد از لحاظ جاذبه و دافعه نسبت به افراد دیگر انسان ، یکسان نیستند بلکه به طبقات مختلفی تقسیم می شوند :

1- افرادی که نه جاذبه دارند و نه دافعه ، نه کسی آنها را دوست و نه کسی دشمن دارد . این یک موجود ساقط و بی اثر است . او نه موج موافق ایجاد می کند و نه موج مخالف . اینها یکدسته هستند : موجودات بی ارزش و انسانهایی پوچ و تهی ، زیرا انسان نیاز دارد که دوست بدارد و او را دوست بدارند و هم میتوانیم بگوییم نیاز دارد که دشمن بدارد و او را دشمن بدارند.
2- مردمی که جاذبه دارند اما دافعه ندارند ، با همه میجوشند و گرم می گیرند و همه مردم از همه طبقات را مرید خود میکنند ، در زندگی همه کس آنها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست .
و اما محبتی که قران دستور می دهد آن نیست که با هر کسی مطابق میل و خوشایند او عمل کنیم ، با او طوری رفتار کنیم که او خوشش بیاید و لزوماً به سوی ما کشیده شود ، محبت این نیست که هر کسی را در تمایلاتش آزاد بگذاریم و یا تمایلات او را امضاء کنیم ، این محبت نیست بلکه نفاق و دو روئی است .
بعلاوه محبت منطقی و عاقلانه آنست که خیر و مصلحت جامعه بشریت در آن باشد نه خیر یک فرد و یا یکدسته بالخصوص . بسا خیر رساندنها و محبت کردنها به افراد که عین شر رساندن و دشمنی کردن با اجتماع است .

3- مردمی که دافعه دارند اما جاذبه ندارند . دشمن سازند اما دوست ساز نیستند . اینها نیز افراد ناقصی هستند و این دلیل بر این است که فاقد خصائل مثبت انسانی میباشند زیرا اگر از خصائل انسانی بهره مند بودند گروهی ولو عده قلیلی طرفدار و علاقمند داشتند ، زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد هر چند عددشان کم باشد . و قهراً کسیکه همه دشمن او هستند خرابی از ناحیه خود اوست و الا چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد و هیچ دوستی نداشته باشد . اینگونه اشخاص در وجودشان جهات مثبت وجود ندارد حتی در جهات شقاوت ، وجود اینها سر تا سر تلخ است و برای همه هم تلخ است .

علی ( ع ) می فرماید :
( ناتوانترین مردم کسی است که از دوست یافتن ناتوان باشد و از آن ناتوانتر آنکه دوستان را از دست بدهد و تنها بماند ) .
4- مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه . انسانهای با مسلک که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می کنند ، گروههایی را به سوی خود می کشند ، در دلهایی بعنوان محبوب و مراد جای می گیرند و گروههایی را هم از خود دفع می کنند و می رانند . هم دوست سازند و هم دشمن ساز ، هم موافق پرور و هم مخالف پرور .
اینها نیز چند گونه اند ، زیرا گاهی جاذبه و دافعه شان هر دو قوی است و گاهی هر دو ضعیف و گاهی متفاوت . افراد با شخصیت آنهایی هستند که جاذبه و دافعه شان هر دو قوی باشد و این بستگی دارد به اینکه پایگاههای مثبت و پایگاههای منفی در روح آنها چه اندازه نیرومند باشد .
صرف جاذبه و دافعه داشتن و حتی قوی بودن جاذبه و دافعه برای اینکه شخصیت شخص قابل ستایش باشد کافی نیست بلکه دلیل اصل شخصیت است . و شخصیت هیچکس دلیل خوبی او نیست .
بنابر این هر شخصیتی هم سنخ خود را جذب می کند و غیر هم سنخ را از خود دور می کند . شخصیت عدالت و شرف عناصر خیر خواه و عدالت جو را بسوی خویش جذب میکند و هوا پرستها و پول پرستها و منافقها را از خویش طرد میکند . شخصیت جنایت جانیان را بدور خویش جمع می کند و نیکان را از خود دفع میکند .
و همچنانکه اشاره کردیم تفاوت دیگر در مقدار نیروی جذب است . در انسانها قدرت جاذبه و فشار وارد از ناحیه شخص صاحب جاذبه متفاوت است .

علی شخصیت دو نیروئی
علی از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است . شاید در تمام قرون و اعصار ، جاذبه و دافعه ای به نیرومندی جاذبه و دافعه علی پیدا نکنیم ، دوستانی دارد عجیب ، تاریخی ، فداکار ، با گذشت ، از عشق او همچون شعله هائی از خرمنی آتش ، سوزان و پر فروغ اند ، جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می شمارند و در دوستی او همه چیز را فراموش کرده اند . مردمی با گذشت و مهربان ، عادل و خدمتگزار خلق ، گرد محور وجودش چرخیدند که هر کدام تاریخچه ای آموزنده دارند .

سایر شخصیتهای جهان با مرگشان همه چیزها میمیرد و با جسمشان در زیر خاکها پنهان می گردد اما مردان حقیقت خود می میرند ولی مکتب و عشقها که بر می انگیزند با گذشت قرون تا بنده تر می گردد .
این جذبه ها اختصاصی به عصری ندارد ، در تمام اعصار جلوه هائی از آن جذبه های نیرومند می بینیم که سخت کارگر افتاده است .

تاریخ افراد سر از پا نشناخته زیادی را می شناسد که بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کرده اند . این جاذبه را در کجا میتوان یافت ، گمان نمیرود در جهان نظیری داشته باشد .
علی به همین شدت دشمنان سر سخت دارد ، دشمنانی که از نام او بخود می پیچیدند . علی از صورت یک فرد بیرون است و بصورت یک مکتب موجود است . و به همین جهت گروهی را بسوی خود می کشد و گروهی را از خود طرد مینماید . آری علی شخصیت دو نیروئی است .

جاذبه های نیرومند
دعوتهائی که در میان بشر پدید آمده ، همه یکسان نبوده و شعاع آنها یکنواخت نیست . بعضی از دعوتها و سیستمهای فکری یک بعدی است و در یک سو پیش رفته است ، در زمان پیدایشش قشر وسیعی را فرا گرفته ، میلیونها جمعیت پیرو پیدا کرده است اما بعد از زمان خویش دیگر بساط هستیش بر چیده شده و به دست فراموشی سپرده شده است .

و بعضی دو بعدی است ، شعاعشان در دو سو پیش رفته است . همچنانکه قشر وسیعی را فرا گرفته ، در زمانها نیز پیشروی کرده ، و بعضی دیگر در ابعاد گوناگون پیشروی کرده اند . هم سطح وسیعی از جمعیتهای بشر را فرا گرفته و تحت نفوذ خویش قرار داده اند و در هر قاره ای اثر نفوذ آنها را می بینیم و هم بعد زمان را فرا گرفته و تا اعماق روح بشر ریشه دوانده . اینگونه دعوتهای سه بعدی مخصوص سلسله پیامبران است .

کدام مکتب فکری و فلسفی را می توان پیدا کرد که مانند ادیان بزرگ جهان ، بر صدها میلیون نفر ، در مدت سی قرن و بیست قرن و حداقل چهارده قرن حکومت کند و به سر ضمائر افراد چنگ بیندازد ؟
جاذبه ها نیز اینچنین اند ، گاهی یک بعدی و گاهی دو بفدی و گاهی سه بعدی هستند .
جاذبه علی از قسم آخر است . هم سطح وسیعی از جمعیت را مجذوب خود ساخته و هم به یک قرن و دو قرن پیوسته نیست . آنچنانکه بعد از قرنها که به یادش می افتند و سجایای اخلاقیش را می شنوند اشک شوق می ریزند و به یاد مصائبش می گریند تا جائیکه دشمن را نیز تحت نفوذ قرار داده است .

از اینجا می توان دریافت که پیوند انسان با دین از سبک پیوندهای مادی نیست بلکه پیوند دیگری است که هیچ چیز دیگر چنین پیوندی با روح بشر ندارد .
علی اگر رنگ خدا نمی داشت و مردی الهی نمی بود فراموش شده بود . علی نه تنها با کشته شدنش نمرد بلکه زنده تر شد . و در حقیقت علی همچون قوانین فطرت است که جاودانه می مانند .
بعضی از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند اما علی و معدودی از بشر همیشه هادی و رهبرند .

تشیع ، مکتب محبت و عشق
از بزرگترین امتیازات شیعه برسایر مذاهب این است که پایه و زیر بنای اصلی آن محبت است . از اینرو تشیع ، مذهب عشق و شیفته گی است و تولای آن حضرت ( علی (ع ) ) مکتب عشق و محبت است . عنصر محبت در تشیع دخالت تام دارد .
علی همان کسی است که در عین اینکه بر افرادی حد الهی جاری میساخت و آنها را تازیانه می زد و احیاناً طبق مقررات شرعی دست یکی از آنها را می برید ، باز هم از او رو نمی تافتند و از محبتشان چیزی کاسته نمی شد .

علی مقیاس و میزانی است برای سنجش فطرتها و سرشتها ، آنکه فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی رنجد ولو اینکه شمشیرش بر وی فرود آید و آنکه فطرتی آلوده دارد به او علاقه مند نگردد .
این عشقها و علاقه ها که ما اینچنین در تاریخ علی و یاران می می خوانیم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن میکشاند .

اکسیر محبت
شعرای فارسی زبان عشق را اکسیر نامیده اند . و گفتند آن اکسیر واقعی که نیروی تبدیل دارد عشق و محبت است زیرا عشق است که می تواند قلب ماهیت کند . عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد . عشق اس که دل را دل می کند و اگر عشق نباشد دل نیست ، آب و گل است .
از جمله آثار عشق نیرو و قدرت است ، محبت نیرو آفرین است ، جبان را شجاع می کند . عشق و محبت سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودن ، تیز هوش می سازد . عشق است که از بخیل بخشنده و از کم طاقت و نا شکیبا متحمل و شکیبا می سازد .
تولید رقت و رفع غلظت و خشونت از روح ، و به عبارت دیگر تلطیف عواطف ، و

همچنین توحد و تاحد و تمرکز و از بین بردن تشتت و تفرق نیروها و در نتیجه قدرت حاصل از تجمع همه از آثار عشق و محبت است .
عشق نفس را تکمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد . از نظر قوای ادراکی الهام بخش و از نظر قوای احساسی ، اراده و همت را تقویت می کند . روح را از مزیجها و خلطها پاک می سازد و به عبارت دیگر عشق تصفیه گر است .
اثر عشق از لحاظ روحی در جهت عمران و آبادی روح است و از لحاظ بدن در جهت گداختن و خرابی ، اثر عشق در بدن درست عکس روح است .

حصار شکنی
عشق و محبت ، قطع نظر از اینکه از چه نوعی باشند ، حیوانی جنسی باشد یا حیوانی نسلی و یا انسانی ، و قطع نظر از اینکه محبوب دارای چه صفات و مزایایی باشد ، انسان را از خودی و خود پرستی بیرون می برد . خود پرستی محدودیت و حصار است ، عشق به غیر مطلقاً این حصار را می شکند . تا انسان از خود بیرون نرفته است ضعیف است و ترسو و بخیل و حسود و بد خواه و کم صبر و متکبر . همیشه سرد است و خاموش ، اما همینکه از خود پا بیرون نهاد و حصار خودی را شکست این خصائل و صفات زشت نیز نابود می گردد .

خود پرستی به مفهومی که باید از بین برود یک امر وجودی نیست ، یعنی نه اینست که انسان باید علاقه وجودی نسبت به خود را از بین ببرد تا از خود پرستی برهد .
به عبارت دیگر اصلاح انسان در کاستی دادن به او نیست ، در تکمیل و اضافه کردن به اوست . وظیفه ای که خلقت بر عهده انسان قرار

داده است در جهت مسیر خلقت است ، یعنی در تکامل و افزایش است نه در کاستی و کاهش .
مبارزه با خود پرستی مبارزه با ( محدودیت خود ) است . بنابر این خود پرستی جز محدودیت افکار و تمایلات چیزی نیست .
عشق ، علاقه و تمایل انسان را به خارج از وجودش متوجه می کند وجودش را توسعه داده و کانون هستیش را عوض می کند و به همین جهت عشق و محتب یک عامل بزرگ اخلاقی و تربیتی است ، مشروط به اینکه خوب هدایت شود و به طور صحیح مورد استفاده واقع گردد .

سازنده یا خراب کننده
علاقه به شخص یا شیئ وقتی که به اوج شدت برسد ، بطوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد عشق نامیده می شود . عشق ، اوج علاقه و احساسات است . ولی نباید پنداشت که آنچه به این نام خوانده می شود یک نوع است . دو نوع کاملاً متفاوت است ، آنچه از آ‌ثار نیک گفته شد مربوط به یک نوع است و اما نوع دیگر آن کاملاً آثار مخرب و مخالف دارد .

احساسات انسان انواع و مراتب دارد ، برخی از آنها از قوه شهوت و مخصوصاً شهوت جنسی است و از مبادء جنسی سرچشمه می گیرد و به همانجا خاتمه می یابد ، افزایش و کاهشش بستگی زیادی دارد به فعالیتهای فیزیولوژی دستگاه تناسلی و قهراً به سنین جوانی .
اینگونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت میرود . قابل اعتماد و توصیه نیست ، خطرناک است ، فضیلت کش است . تنها با کمک عفاف و تقوا و تسلیم نشدن در برابر آن است که آدمی سود میبرد.

انسان نوعی دیگر احساسات دارد که از لحاظ حقیقت و ماهیت با شهوت مغایر است ، بهتر است نام آنرا عاطفه و یا به تعبیر قرآن (( مودت )) و (( رحمت )) بگذاریم .
انسان آنگاه که تحت تاثیر شهوات خویش است ، از خود بیرون نرفته است ،‌ شخص یا شیء مورد علاقه را برای خودش می خواند و به شدت می خواهد . بدیهی است که چنین حالتی نمیتواند مکمل و مربی روح انسان باشد و روح او را تهذیب نماید .

اما انسان گاهی تحت تاثیر عواطف عالی انسانی خویش قرار میگیرد ،‌ محبوب و معشوق درنظرش احترام و عظمت پیدا می کند ، سعادت اورا می خواهد . اینگونه عواطف صفا و صمیمیت و لطف و رقت و از خود گذشتگی بوجود می آورد . بر خلاف نوع اول که از آن خشونت و سبعیت و جنابت بر می خیزد .
این نوع از احساسات است که اگر به اوج و کمال برسد همه آثار نیکی که قبلا شرح دادیم بر آن مترتب است . و این نوع از عشق است که پایدار است و با و صال تیزتر و تندتر می شود بر خلاف نوع اول که نا پایدار است و وصال مدفن آن به شمار می آید .
نکته دیگری که باید تذکر داده شود و مورد توجه قرار گیرد اینست که گفتیم حتی عشقهای شهوانی ممکن است سودمند واقع گردد ، و آن هنگامی است که با تقوا و عفاف توام گردد . یعنی در زمینه فراق و دست نارسی از یک طرف و پاکی و عفاف از طرف دیگر ، سوز و گدازها و فشار و سختیهائی که بر روح وارد می شود آثار نیک و سودمندی به بار می آورد . عرفا در همین زمینه است که می گویند عشق مجازی تبدیل به عشق حقیقی یعنی عشق به ذات احدیت می گردد، اما این نکته را نباید فراموش کرد که این نوع عشق با همه فوائدی که در شرائط خاص احیانا به وجود می آورد قابل توصیه نیست .
چنانکه می دانیم در تعلیمات اسلامی به آثار و فوائد مصائب و بلایا زیاد اشاره شده و نشانه ای از لطف خدا معرفی شده است ، اما به هیچوجه بکسی اجازه داده نشده است که به این بهانه مصیبتی برای خود و یا برای دیگران به وجود آورد .
بعلاوه ، تفاوتی میان عشق و مصیبت هست ، و آن اینکه عشق بیش از هر عامل دیگری (( ضد عقل )) است ، هر جا پاگذاشت عقل را از مسند حکومتش معزول می کند. اینست که عقل و عشق در ادبیات عرفانی بعنوان دو رقیب معرفی می گردند .

محبت و ارادت به اولیاء
گفتیم که عشق و محبت تنها منحصر به عشق حیوانی جنسی و حیوانی نسلی نیست بلکه نوع دیگری از عشق و جاذبه هست که در جوی بالاتر قرار دارد واساسا از محدوده ماده و مادیات بیرون است و در حقیقت فصل ممیز جهان انسان وجهان حیوان است و آن عشق معنوی وانسانی است ، واین عشق است که در آیات بسیاری از قرآن ، با واژه (( محبت )) و احیانا واژه (( ود)) یا (( مودت )) از آن یاد شده است . این آیات در چند قسمت قرار گرفته اند .

 

دانلود این فایل

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :